یک مدت مدیدی از اینترنت دور بودم. فیس بوک را دیاکتیو کردم. از گروهها و کانالهای تلگرام بیرون آمدم. صفحات اینستا را کمتر فالو میکنم و کمتر وبلاگ میخوانم. برای اینکه از وقتم بهتر استفاده کنم و خبر ناگوار کمتر بشنوم. بیشترین اخبار ایران و جهان جنگ است. از درگیری ایران و آمریکا از چند ماه پیش تا سرنوشت کردهاو .
یک سال و یک ماه و دوازده روز است که شاغلام. خوب است و راضیام. گفته بودم که من به عنوان کارگر ساده استخدام شدم ولی کار دیگری میکنم قرار شد در اوایل سال جدید تکلیفم را مشخص کنند.
عروسی دخترداییم هفته پیش بود و من فقط فیلمها و عکسها را دیدم. از سختی مهاجرت، شریک نبودن در شادیها و غمها است.
سه روز در هفته کلاس زبان میروم. 15 نفر از لائوس، کامبوج، افغانستان، چین، سودان جنوبی و ایران. با 5 سطح مختلف در یک کلاس. داستان زندگی هر کدام یک رمان ده جلدی است. مخصوصا سودانیها که از فقر و جنگ آمدهاند. استرالیا را دوست دارند چون درهای شیشهای دارد که خودبهخود باز میشود و توالتهای تمیز. تعجب کردند که چرا از ایران که جنگ نیست ما مهاجرت کردیم. شاد هستند و شاکر و قانع. نمیدانم چرا ما قانع نیستیم. اکثر ایرانیها فقط شاکیاند از اداره مالیات، از حمل و نقل، از سیستم آموزشی، از سیستم درمانی و .
یک ماه دیگر سال 2020 شروع میشود. گویی همین دیروز بود که آغاز سال 2000 بود و همه نگران تاریخ کامپیوترها بودند. من کی ایتقدر بزرگ شدم که بیست سال پیش را واضح و شفاف به یاد بیاورم.
حالم خوب است هرجند هنوز دارو مصرف میکنم. دکتر درنهایت تشخیص اضطراب و نگرانی داد. در اين چند ماه سعی کردم که بیشتر شاد و مثبتاندیش باشم. یادگرفتهام برای شاد بودن نباید شرایط خاص یا در مکان خاص بود. در هر شرایط و مکانی باید برای شاد و راضی بودن بهانه پیدا کرد.
مدتی که مادرم اینجا بود عالی بود. مادرم به عنوان مهمان و من میزبان. هر روز به صحبتهای مادر و دختری میگذشت. ایران یا سرکار بودم یا در خانه پشت لپتاب. مامان هم همیشه مشغول بود. اما اینجا هر دو وقت زیادی برای با هم صرف کردن داشتیم.
دوستهای جديدی پیدا کردم. دو سال است که استرالیا هستم و هر روز بیشتر عاشق نظم، قانون و عدالت اینجا میشوم.
در این مدت دو تا کتاب خواندم. موزه معصومیت از پاموک و تیمبوکتو از پل استر. ممنونم از مهرداد کتابنامه برای معرفی تیمبوکتو. واقعا لذت بردم و نظرم در مورد استر عوض شد.
خدا رو شکر همه چی اینجا خوب بود ، برای تعطیلات کریسمس آمدم ایران، یک عالمه اتفاقات و اخبار متفاوت، برگشتم دوباره حالت تهوع و لرزش و بیماری، دکتر گفت بدنت نمی تواند استرس را تحمل کند دوباره های ضد افسردگی را از امروز شروع کردم ، اصلا شبکه های اجتماعی نمی روم و چیزی نمی خوانم ، شاید وبلاگ ها را نیز کمتر بخوانم، زودی بر می گردم. برای همه در ایران آرزوی سلامتی و شادی و روزهایی پر از نور، رنگ و صدا ارزومندم
یک مدت مدیدی از اینترنت دور بودم. فیس بوک را دیاکتیو کردم. از گروهها و کانالهای تلگرام بیرون آمدم. صفحات اینستا را کمتر فالو میکنم و کمتر وبلاگ میخوانم. برای اینکه از وقتم بهتر استفاده کنم و خبر ناگوار کمتر بشنوم. بیشترین اخبار ایران و جهان جنگ است. از درگیری ایران و آمریکا از چند ماه پیش تا سرنوشت کردهاو .
یک سال و یک ماه و دوازده روز است که شاغلام. خوب است و راضیام. گفته بودم که من به عنوان کارگر ساده استخدام شدم ولی کار دیگری میکنم قرار شد در اوایل سال جدید تکلیفم را مشخص کنند.
عروسی دخترداییم هفته پیش بود و من فقط فیلمها و عکسها را دیدم. از سختی مهاجرت، شریک نبودن در شادیها و غمها است.
سه روز در هفته کلاس زبان میروم. 15 نفر از لائوس، کامبوج، افغانستان، چین، سودان جنوبی و ایران. با 5 سطح مختلف در یک کلاس. داستان زندگی هر کدام یک رمان ده جلدی است. مخصوصا سودانیها که از فقر و جنگ آمدهاند. استرالیا را دوست دارند چون درهای شیشهای دارد که خودبهخود باز میشود و توالتهای تمیز. تعجب کردند که چرا از ایران که جنگ نیست ما مهاجرت کردیم. شاد هستند و شاکر و قانع. نمیدانم چرا ما قانع نیستیم. اکثر ایرانیها فقط شاکیاند از اداره مالیات، از حمل و نقل، از سیستم آموزشی، از سیستم درمانی و .
یک ماه دیگر سال 2020 شروع میشود. گویی همین دیروز بود که آغاز سال 2000 بود و همه نگران تاریخ کامپیوترها بودند. من کی ایتقدر بزرگ شدم که بیست سال پیش را واضح و شفاف به یاد بیاورم.
درباره این سایت